جدول جو
جدول جو

معنی چانه انداختن - جستجوی لغت در جدول جو

چانه انداختن
چانه زدن، کنایه از بسیار سخن گفتن، پرحرفی کردن
حرف زدن زیاد در موقع خرید و فروش برای کم کردن یا زیاد کردن قیمت
تصویری از چانه انداختن
تصویر چانه انداختن
فرهنگ فارسی عمید
چانه انداختن
(اَ دَ)
حرکت آخرین که در زنخ محتضر پدید آید. تشنج آخرین شخص محتضردر فک اسفل. آخرین حرکت تشنجی چانۀ محتضر. کنایه است از مردن. کنایه است از دم درکشیدن و جان سپردن
لغت نامه دهخدا
چانه انداختن
کنایه از مردن است
تصویری از چانه انداختن
تصویر چانه انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
چانه انداختن
((~. اَ تَ))
آخرین حرکت فرد محتضر پیش از مرگ
تصویری از چانه انداختن
تصویر چانه انداختن
فرهنگ فارسی معین
چانه انداختن
مردن، فوت کردن، جان دادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از چاقو انداختن
تصویر چاقو انداختن
با چاقو زخمی کردن، چاقو زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
سایه انداختن کسی یا چیزی بر کسی یا بر چیز دیگر، سایه افکندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فتنه انداختن
تصویر فتنه انداختن
برپا کردن آشوب، فتنه انگیختن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ ءَ رَ)
رها کردن باشه برشکار. پرواز دادن باشه برای گرفتن شکار: اباقاخان را بدیدار او شعفی تمام ظاهر شد و بوقت مراجعت اوفرمود که پیر شده ام و اگر چه فرزندم ارغون فرزند غازان را بغایت دوست میدارد و چون یگانه است مفارقت اونخواهد، مرا دلخواه چنان است که او را پیش من فرستدتا باشه و طرمتای می اندازد و شیرالغومی آورد... (تاریخ مبارک غازانی ص 5)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فتنه انداختن
تصویر فتنه انداختن
فتنه افکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پینه انداختن
تصویر پینه انداختن
پینه کردنوصله کردندر پی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باده انداختن
تصویر باده انداختن
شراب خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
سایه افکندن، مسافرت کردن بسمتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
ليلقي الظّلّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
Shade, Shadow
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
cieniować, rzucać cień
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
להצל , להשליך צל
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
затенять , отбрасывать тень
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
سایہ کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
ছায়া দেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
ทำให้เป็นเงา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
gölgelendirmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
陰をつける , 影を落とす
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
그늘을 만들다 , 그림자를 드리우다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
затіняти , кидати тінь
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
memberi naungan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
छांव डालना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
schaduwen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
beschatten, schatten
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
sombrear, proyectar sombra
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
ombreggiare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
sombrear, projetar sombra
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از سایه انداختن
تصویر سایه انداختن
遮荫 , 投影
دیکشنری فارسی به چینی